English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (1489 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
teragram U واژه چهار حرفی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
logograph U واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
logogram U واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
LIST chunk U که چهار حرفی LIST که حاوی مجموعهای از زیر عضو است
tetragraph U کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
floating U غیر ثابت . حرفی که جدا از حرفی است که باید به آن وصل باشد
kikalak design U طرح قوچ [در ترکی این واژه به معنای شاخ قوچ می باشد. این طرح در فرش های ترکیه بکار رفته و بصورت قرینه در چهار طرف نقطه مرکزی بافته می شود.]
cross-in-square U [کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
four poster U تختخوابی که چهار تیر یادیرک در چهار گوشه دارد
trapezium U چهار پهلو چهار ضلعی غیر منظم
quatrefoil U چهار وجهی [این اصطلاح موقعی که یک نگاره و یا کل فرش از چهار قسمت کاملا قرینه بوجود آمده باشد، بکار می رود.]
quadrumana U چهار دستان میمونهای چهار دست و پا
quadrumvir U انجمنی مرکب از چهار تن چهار نفری
tetrapterous U دارای چهار بال چهار جناحی
tetrahedron U جسم چهار سطحی چهار ضلعی
tetragonal U دارای چهار زاویه چهار کنجی
portmanteaux U واژه مرکب از دو واژه
portmanteaus U واژه مرکب از دو واژه
portmanteau U واژه مرکب از دو واژه
qyaternary U چهار واحدی چهار عضوی
quatrefoil U چهار ترک چهار گوشه
quadrangle U چهار گوش چهار دیواری
quadrangles U چهار گوش چهار دیواری
taciturnity U کم حرفی
incommunicativeness U کم حرفی
incommunicatively U با کم حرفی
long tongue U پر حرفی
garrulity U پر حرفی
pauciloquy U کم حرفی
reviling U بد حرفی
uniliteral U یک حرفی
triliteral U سه حرفی
monomial U تک حرفی
lexical U حرفی
lettered U حرفی
pass a remark U حرفی زدن
literal U حرفی لفظی
four-letter word U واژهیچهار حرفی
four-letter words U واژهیچهار حرفی
who said so? U که چنین حرفی زد
palaver U پر حرفی کردن
letter quality U کیفیت حرفی
what have you to say? U چه حرفی دارید
triliteralism U حالت سه حرفی
triliteral U کلمه سه حرفی
To take offence at something . To take something to heart . U حرفی را بدل گرلتن
slip of the tongue <idiom> U حرفی رانسنجیده زدن
trigram U هجای بی معنی سه حرفی
To tald someones head off. U سر کسی را بردن ( با پ؟ حرفی )
spirant U حرفی که بااصطکاک نفس اداگردد
That is fine by me if you agree. U اگر موافقی من هم حرفی ندارم
to gain any ones ear U کسیرا اماده شنیدن حرفی
Suit the action to the word. U حرفی را فورا" عملی کردن
trigraph U سه حرفی که مجموعانمایشگر یک صوت باشد
to insert a letter in a word U حرفی را در میان واژهای جادادن
epenthesis U الحاق حرفی درمیان کلمه
null U رشتهای که هیچ حرفی ندارد
speak a word U چیزی بگویید حرفی بزنید
labialize U حرفی را بصورت شفوی اداکردن
empty U هر متغیری که حاوی هیچ حرفی نیست
empties U هر متغیری که حاوی هیچ حرفی نیست
emptier U هر متغیری که حاوی هیچ حرفی نیست
to make a remark U حرفی زدن افهار نظری کردن
null U حرفی که معنای هیچ چیز میدهد.
emptied U هر متغیری که حاوی هیچ حرفی نیست
emptiest U هر متغیری که حاوی هیچ حرفی نیست
escape character U حرفی که نشان دهنده کد espace باشد
But no one was ever talking about that! U اما هیچکس در آن مورد حرفی نزد!
d. letter U حرفی که درسالنامه دلالت برروز یک شنبه میکند
slide U تبدیل تلفظ حرفی به حرف دیگری لغزنده
slides U تبدیل تلفظ حرفی به حرف دیگری لغزنده
ascii U حرفی که در لیست ASCII حروف قرار دارد
erase character U حرفی که به معنای انجام هیچ کار است
newest U حرفی که نشانه گر یا نوک چاپ را به اول خط بعدی می برد
new- U حرفی که نشانه گر یا نوک چاپ را به اول خط بعدی می برد
newer U حرفی که نشانه گر یا نوک چاپ را به اول خط بعدی می برد
new U حرفی که نشانه گر یا نوک چاپ را به اول خط بعدی می برد
end U عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
numeric U حرفی که در برخی حالت برای نشان دادن یک عدد است .
fills U پر کردن حروف با جای خالی به طوری که هیچ حرفی جا نماند
fill U پر کردن حروف با جای خالی به طوری که هیچ حرفی جا نماند
ends U عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
ended U عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
word U واژه
neologism U نو واژه
neologisms U نو واژه
worded U واژه
term U واژه
termed U واژه
terming U واژه
mosul U واژه
nundinal letter U حرفی برای نامیدن هریک ازهشت روز بازار بکار میرفت
codepages U تعریف حرفی که توسط کلیدی از صفحه کلید ایجاد شده است
glossaries U واژه نامه
neologism U واژه جدید
buzz word U رمز واژه
buzz words U رمز واژه
synonym U واژه مترادف
glossary U واژه نامه
word-blindness U واژه کوری
pejorative U واژه تحقیری
neologisms U واژه جدید
word blindness U واژه کوری
neologisms U واژه تراشی
neologism U واژه تراشی
synonym U واژه هم معنی
synonyms U واژه مترادف
synonyms U واژه هم معنی
cognate U واژه هم ریشه
the root of a word U ریشه واژه
dissylable U واژه دوهجائی
neolalia U واژه تراشی
punctuation for reference U زیر واژه
philologist U واژه شناس
stimulus word U واژه محرک
loanword U واژه بیگانه
score out that word U ان واژه را خط بزنید
intercalation U واژه افزایی
keyword U واژه کلیدی
loanword U واژه عاریه
coinage U ابداع واژه
paronym U واژه هم ریشه
lexicology U واژه شناسی
wordbook U واژه نامه
word U واژه سخن
worded U واژه سخن
dictionary U واژه نامه
glossary U واژه نامه
word order U ترتیب واژه ها
lexicon [dictionary] U واژه نامه
word book U واژه نامه
wordbook U واژه نامه
word count U واژه شماری
word deafness U واژه کری
vertical diagraph U شکلی از سیستم رمز دو حرفی است که یک حرف بالا و یکی پایین نوشته میشود
post fix U در پایان واژه چسباندن
pentasyllable U واژه پنج هجائی
prandial U واژه شوخی امیز
logomachy U بازی واژه پردازی
octosyllable U واژه هشت هجائی
polysllable U واژه جند هجائی
wordage U کلمات واژه بندی
word span test U ازمون فراخنای واژه ها
this word means a dog U این واژه یعنی سگ
an inseparable prefix U سر واژه جدا نشدنی
word choice test U ازمون واژه گزینی
word building test U ازمون واژه سازی
dictionary sort U ترتیب واژه نامهای
that word is obsolescent U ان واژه کم کم دارد مهجور
word association test U ازمون تداعی واژه ها
english words U واژه ها یا لغات انگلیسی
septisyllable U واژه هفت هجائی
score out that word U روی ان واژه خط بکشید
wordprocessing program U برنامه واژه پردازی
syncopation U کوتاه سازی واژه
homely [British E] <adj.> U سنگین [واژه تحقیری]
lexicons U واژه نامه دیکسیونر
lexicon U واژه نامه دیکسیونر
homely [British E] <adj.> U بیمزه [واژه تحقیری]
homely [British E] <adj.> U خفه [واژه تحقیری]
spicery U انباری ادویه [واژه قدیمی]
dictionary U کتاب لغت واژه نامه
dictionaries U کتاب لغت واژه نامه
God bless [you] ! U خدا حافظ [واژه کهنه]
neology U استعمال واژه یااصطلاح جدید
purism U واژه یا اصطلاح اصیل وصحیح
malaprop U کسیکه واژه ها را اشتباه بکارمیبرد
rebus U نشاندادن واژه ها بصورت مصور
a word with a pejorative connotation U واژه ای با معنای ضمنی منفی
periphrasis U استعمال واژه ها وعبارات زائد
nomenclature U فهرست واژه ها و اصطلاحات یک علم یا یک فن
slang U واژه عامیانه وغیر ادبی
lexicography U فرهنگ نویسی واژه نگاری
glossary U واژه نامه ضمیمه کتاب
glossaries U واژه نامه ضمیمه کتاب
catch-phrases U واژه یا عبارتی که جلب توجه کند
lexigraphy U یکجور خط که هر حرف ان نماینده واژه ایست
homely [British E] <adj.> U عادی و خسته کننده [واژه تحقیری]
catch-phrase U واژه یا عبارتی که جلب توجه کند
How do you pronounce [say] that [this] word? U این واژه چه جور تلفظ می شود؟
bawdry U زنا [دین] [حقوق] [واژه قدیمی]
cantoria U [واژه ای ایتالیایی برای گالری یا تریبون]
clapper U بخش مکانیکی چاپگر dot matrix که سوزنهای چاپ را می چرخاند به سوی ریبون تا حرفی را روی صفحه بنویسد
BMP U در گرافیک مشخصه سه حرفی نام فایل برای فایلی که حاوی تصویر گرافیکی -bit map شده است
clappers U بخش مکانیکی چاپگر dot matrix که سوزنهای چاپ را می چرخاند به سوی ریبون تا حرفی را روی صفحه بنویسد
sanshifter U واژه توهین امیز برای نفردونده جلویی
parathesis U پیوند دو واژه بی انکه تغییری درانهاروی دهد
alinik design U واژه ترکی به معنای طرح محرابی یا جانمازی
to inspan oxen U این واژه را در افریقای جنوبی بکار می برند
anglo-chinois U [واژه فرانسوی برای چشم انداز باغ]
Genius Loci U نابغه [واژه لاتین در معماری یا محوطه سازی]
this word occurs in gulistan p U این واژه درهمه جای گلستان دیده میشود
kpsi U [واژه مخفف معادل تعداد گره در هر اینچ مربع]
is intervocalic U حرف Pدر واژه میان دو صداواقع شده است
to purify the person language U زبان فارسی را از واژه هاوتعبیرات بیگانه یا غیرمصطلح پیراستن
redirects U حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirecting U حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirected U حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirect U حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
echo U هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echoed U هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1affixation
1popsicle
1pedal pamping
1construed
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com